May 19, 2006

تو، من

سر بر زانوی خسته‌ام بگذار
تو.
دهان بگشای
تا بنوشم زبان‌ات را
من.

- لیکوی محلّی بلوچی، ترجمه‌ی منصور مؤمنی

Posted by Pouyan at 10:20 PM | Comments (0)

May 08, 2006

میزبان

میزبانِ باران بودم،
گلی برایم به یادگار گذاشت.
میزبانِ آفتاب بودم،
آینه‌ای برایم به یادگار گذاشت.
میزبانِ درخت بودم،
شانه‌ای برایم به یادگار گذاشت.

مهربانم!
میزبانِ تو که شدم،
گل و شانه و آینه را با خود بردی
و شعری برایم به یادگار گذاشتی.

- شیرکو بی‌کس، ترجمه‌ی فریادِ شیری

Posted by Pouyan at 07:25 PM | Comments (1)