December 29, 2005

علّتِ صادقانة مرگ

سکوت کرد
سلام‌اش را خورد، نوشت:

«میدانی عزیزم، غروبها صندوقِ پستی مرا به یادِ اسمِ کوچکِ تو میندازد
میدانی عزیزم، صندوقِ پستی تقصیرِ خودش نیست
صندوقِ پستی چیز خوبی‌ست
صندوقِ پستی غریزتاً نمیفهمد اینجا کسی به کسی نرسیده است
میدانی عزیزم، غروب تقصیرِ خودش نیست
غروب چیز خوبی‌ست
غروب غریزتاً نمیفهمد اینجا کسی به کسی نرسیده است
میدانی عزیزم

قربانت
امضاء»

سلامی هضم‌نشده در معده
اسمی کوچک در خون
علّت مرگ مشخّص نیست.
جنازه تقصیر خودش نیست
جنازه چیز خوبی‌ست
جنازه هنوز هم شعر مینویسد.

- احسان مهتدی

Posted by Pouyan at 10:48 AM | Comments (0)

December 04, 2005

فیلسوفِ شادخواری

باغچه‌ای، چند دانه انجیر، تکّه‌ای پنیر و افزون بر آن سه چهار یارِ جانی و رفیق شفیق؛ این بود شادکامی اپیکور.

نیچه، آواره و سایه‌اش، ترجمة علی عبداللهی

Posted by Pouyan at 05:33 PM | Comments (0)