April 07, 2006

تسلّی

می‌نشستیم و به خنده و شوخی ذرّه‌ذرّه می‌ساختیمش. اسمش پیشنهادِ من بود و برخی از خصوصیاتش پیشنهادِ مهتاب. حرف‌هایش را می‌ساختیم و رفتارهایش را؛ آن همه داستان‌ها که خوانده بودم کمکم می‌کردند. مثل یک داستان با جزییات می‌ساختیمش، اخلاقش را، آدابش را، دیالوگ‌هایش را. مرعوب شده بودم، مرعوب ساختن آدم‌ها و بعد نوشتنشان که این‌جا اتّفاق افتاد و چه تسلّی‌بخش بود.

- محمّد حسینی؛ آبی‌تر از گناه یا بر مدارِ هلالِ آن حکایتِ سنگین‌بار

Posted by Pouyan at April 7, 2006 08:05 PM
Comments

چرا اينجا هيچ كس كامنت نمي ذاره؟!!!

Posted by: at April 8, 2006 06:57 PM
Post a comment









Remember personal info?