December 31, 2006

پارادوکس ایمان

یا باید داستانِ ابراهیم را فراموش کنیم یا باید هراسان شدن از پارادوکس عظیمی را که معنای زندگی ابراهیم بود، بیاموزیم تا بفهمیم که زمانه‌ی ما، مثل هر زمانه‌ی دیگر، اگر ایمان داشته باشد، می‌تواند شادمان باشد. اگر ابراهیم یک هیچ نیست؛ اگر شبحی نمایشی برای وقت‌گذرانی نیست؛ بلکه باید بزرگی عمل ابراهیم را درک کرد تا بتوان درباره‌ی رسالت و شهامتِ خویش برای رویارویی با چنین آزمونی داوری کرد. [...] اگر من می‌بایست درباره‌ی او سخن می‌گفتم، نخست رنجِ آزمون را به تصویر می‌کشیدم. بدین منظور همچون زالویی همه‌ی اضطراب، تشویش و عذاب رنج پدری را می‌مکیدم تا رنج ابراهیم را ـ در حالی‌که ایمانش را حفظ کرده بود ـ نشان دهم. به یاد می‌آوردم که سفر، سه روز و اندی به درازا کشید و این سه روز و نیم بی‌نهایت طولانی‌تر از چند هزار سالی‌ست که مرا از ابراهیم جدا می‌کند. آن‌گاه یادآوری می‌کردم که به گمان من هرکس می‌تواند از همان آغاز از صعود به موریه منصرف شود و هر آن با پشیمانی از این تصمیم بازگردد. در این کار، خطری نیست؛ و نیز، ترس آن ندارم که در کسی اشتیاق آزمایش‌شدن به شیوه‌ی ابراهیم را زنده کنم. امّا اگر بخواهند نسخه‌ای عوامانه از ابراهیم بپردازند و همه را به تقلید از آن فرا خوانند، مضحک خواهند بود.
اکنون می‌خواهم از سرگذشت ابراهیم نتایج دیالکتیکی ذاتی آن‌را به صورت مسائلی استخراج کنم تا ببینم پارادوکس ایمان چه اندازه عظیم است؛ پارادوکسی که می‌تواند از یک جنایت، عملی مقدّس و خداپسندانه بسازد؛ پارادوکسی که اسحاق را به ابراهیم باز پس می‌دهد؛ پارادوکسی که هیچ استدلالی آن‌را نمی‌گشاید؛ زیرا ایمان دقیقاً از همان‌جایی آغاز می‌شود که عقل پایان می‌یابد.

ـ سورن کیرکگور، ترس و لرز، ترجمه‌ی عبدالکریم رشیدیان

Posted by Pouyan at 03:33 PM | Comments (0)

December 08, 2006

اگر تو نبودی

اگر تو نبودی، عشق نبود
همین‌طور
اصراری برای زندگی

اگر تو نبودی
زمین یک زیرسیگاریِ گلی بود
جایی
برای خاموش‌کردنِ بی‌حوصلگی‌ها

اگر تو نبودی
من کاملاً بی‌کار بودم
هیچ‌کاری در این دنیا ندارم
جز دوست‌داشتنِ تو.

ـ رسول یونان

Posted by Pouyan at 06:33 PM | Comments (0)