September 29, 2006

حتّا به روزگاران

ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌های باران
بیداریِ ستاره، در چشمِ جویباران

آیینه‌ی نگاهت، پیوندِ صبح و ساحل
لبخندِ گاه‌گاهت صبحِ ستاره‌باران

بازا که در هوایت خاموشیِ جنونم
فریادها برانگیخت از سنگِ کوه‌ساران

ای جویبارِ جاری! زین سایه‌برگ مگریز
کاین‌گونه فرصت از کف دادند بی‌شماران

گفتی: «به روزگاران مهری نشسته» گفتم:
«بیرون نمی‌توان کرد حتّا به روزگاران»

بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشقِ پشیمان، سرخیلِ شرم‌ساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوارِ زندگی را زین‌گونه یادگاران؛

وین نغمه‌ی محبّت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقی‌ست آوازِ باد و باران.

- محمّدرضا شفیعی کدکنی - تهران، ۱۳۴۸

* بسیار شنیده‌اید؛ این‌بار بشنوید با صدای علیرضا قربانی و آهنگسازی مجید درخشانی و همراهی گروه خورشید (۵ دقیقه و ۹ ثانیه، ۳۶/۲ مگابایت)

Posted by Pouyan at 10:36 AM | Comments (0)

September 09, 2006

کنج

مناجات برای همان علف نیکوست...

چَشم‌زخمت نمی‌زنم
امّا
صبح کنارِ چهره‌ت خفته

طاقی بسازد سنمار
تا بگذری به وقار
ای دل و دلدار

مناجات
فقط
برای همان علف نیکوست
که در جا پایت
روئید

چَشم‌زخمت نمی‌زنم
هم-سایه‌ی صبح!

- شاپور بنیاد

Posted by Pouyan at 07:11 PM | Comments (0)