February 01, 2007

شکر و سلام

خانم! سلام و شکر که سبز است حالتان
کم باد و گم از آینه، زنگِ ملالتان
نیّت به روشنایی چشم شما خوش است
چندانکه آفتابِ تمام‌ست فالتان
رگباری آمدیم و به باغ شما زدیم
پیش از رسیده گشتن اندوهِ کالتان
با چشمتان امیره‌ی دلهای غارتی
عشق آن‌چه می‌برید غنیمتْ حلالتان
تا روزها به هفته و ماه‌ند در گذار
ماییم و انس خاطره‌ی دیرسالتان
انگار قصّه‌ی غم عشقید و بی‌زمان
اینسان که کهنگی نپذیرد مقالتان
عین حقیقت‌ید و به اندازه‌ی خیال
دورید از زوال، چه بیمِ زوالتان؟
تا حسن بر جبینِ شما خطّ خوش نوشت
بد برنتابد آینه‌ی بی‌مثالتان
آلوده‌ی غمیم و غباریم کر دهید،
ما را در آبگیر حضور زلالتان

تا این غزل چریده‌ی آن چشم خوشچراست
خوش بادمان قصیل به کام غزالتان

حسین منزوی

Posted by Pouyan at February 1, 2007 06:08 PM
Comments
Post a comment









Remember personal info?